محل تبلیغات شما

^دقیقا روز بعد اینکه این پست رو گذاشتم دوباره سحرخیز شدم ! زود میخوابم و از بعدِ نماز صبح بیدارم .

^وقتی در طول روز میخوابم همش خوابای چرت و پرت می بینم . ولی وقتی شب سر موقع میخوابم همش خوابای مشکوک می بینم ! مشکوک از چه لحاظ؟ از لحاظ اینکه نمادی ِ . ازین ها که تعبیر های معروف داره ! وجالبه تعبیر هیچ کودومشون هم بد نیس و این امید دادناش باعث شده هی به خودم تلقین کنم و این تلقین باعث شده روحیه م خیلی خوب تر شه و هی ممنون تر باشم ازش !

چن شب پیشا بود که دیدم خونه رو زده . اولین کسی که رفت تو خونه هم من بودم .بقیه زیاد براشون مهم نبود ولی من هی میگشتم دنبال وسایلم میگفتم این نیست اون نیست !  تعبیرش رو که نگاه کردم این بود که دوستی از سفر میاد . گفتم برو بابا

^ یکی از همین شبایی که زود میخوابیدم بعد مدت ها گوشیم رو از سایلنت درآورده بودم یهو یه صدای اسمسی اومد از خواب پریدم نوشته بود که میخواستم یهو بیام پیشت گویا تا الان فهمیدی . پتو رو کشیدم رو سرم حتا نمی دونستم جواب اسمس رو چی باید بدم ؟!

 ^چقد هم وقتی آدم صب زود بیدار میشه روزت طولانیه ! هرکاری می کنی باز وقت داری . دیروز که صبح بیدار شدم کتاب خوندم بعدش رفتم خرید ! اینقد هم که خرید هام تنوع داش هی تو بازار دور خودم میچرخیدم ! یه مسیرو شونصد بار رفتم اومدم ! وقتی هم که صب میرم بیرون مث ماکسی میلیانوس به همه نگاه می کنم ! :دی چون همیشه عصر میرم بیرون و اونایی که عصر میرن بیرون معمولاً کارشون تفننی ِ ولی صبح اکثرا اونایی که کار اداری دارن در راهن و مث ماشین ر حال حرکت  و همه چی شون  عجله ایه ! حالا عصر  هر چی آدم مســــت و خوشال بعد خرید  اومدم خونه کلی تو نت چرخیدم وکارای دانشگاهو انجام دادم و ناهار شد و بعدش ظرفارو شستم . قرار بود مهمونم بیاد . ولی معلوم نبود میاد یا نه ! اسمس دادم به کسی که همراهش بود اولش گفتم این اسمس رو تو خلوت بخون ، میخام کیک بپزم میخام ببینم میخاد بیاد پیشم یا نه ؟ اسمس داد که "میگه" معلوم نیس !!!! گفتم بهش گفتی ؟ گف مگه نباید میگفتم ؟ گفتم من گفتم خلوت !! گف من فک کردم اونم جز خلوت ِ !!!!!! خلاصه کلی خندیدم ازین حرکت ! و اون جا بود که پی بردم سورپرایز برا ما ایرانی ها نیس !

اولش یکم بی حوصله شدم به مامان گفتم ولش کن این بار بی کیک ازش پذیرایی می کنم هربار ب صورت رسمی ازش دعوت کردم براش کیک هم میپزم ولی مامان تشویق کرد که چرا بعد مدت ها داری می بینیش فوقش می مونه تو خونه میخورن ! مشکل اینه که کیک شکلات تلخ رو هرکسی دوس نداره ! ولی دیگه شروع کردم به دسر ( ک بماند ک یادم رف برا مهمونم بیارمش !) و کیک درس کردنو به قول مامان چن ساعت ب زمین ننشستم ! بعدش هم رفتم بالا و شروع کردم به تمیز کردن خونه و همه اتاقارو تمیز کردم ! مامان همیشه ازین که میخاد برام مهمون بیاد ذوق زده میشه ! چون هم چین میوفتم به جون خونه .

^ در جریان تدارکات بودم که پایه ی همه ی سفر هام خبرم کرد که اگه بشنوی چی میخام بگم همین الان کوله ت رو می بندی پرواز می کنی ب سمت تهران ! حرف ِ اردوی جهادی بود و ازون جایی که خیلی از خواب های این روزام تعبیر شده بود و یه جورایی مرتبط با دعاهام بود تو دلم خوشحال بودم و مامان ازون طرف مثل همیشه تلاش میکرد رای م رو بزنه و از طرفی امتحان سختی بود !!

^ هنوز نیومده بود و جعبه ای که خیلی وقت بود بسته بودمش رو باز کردم که چیزی بنویسم براش دو کلمه نوشتم دستام لرزید ! نتونستم ! اومد و میخواستم تو دفترم بنویسم دلتنگی ها برای مدت کوتاهی م که شده تموم شد ، اما می بینم حتی وقتی هست هم ،دلم تنگه . ! شاید حس ِ دلتنگی ِ همیشه باشه ، ولی شب که سرمو گذاشتم رو بالش ، احساس ِ آرامش می کردم بعد مدتها  :) البته که هنوز کلی حرف نگفته  مونده و فعلا تیتروار درباره ی مباحث مهم حرف زدیم

^ میگم  در حال حاضر تو دلبستگی دنیوی منی . دقیقا زمانی که وقت دارم تو رو ببینم این سفر .! اینه که میگم امتحان سختی ِ . :|

^ شب اسمس اومد که ظرفیت تکمیل شده . حتی فرصت استخاره هم نشد ! امتحان شدن هم لیاقت میخاد حتا!

 

به جمع مردم ِ تنها خوش آمدی

پاییز ِ نود و هشت دوست داشتنی به جز آذر

حرفامو به من پس بدید !!

رو ,هم ,ِ ,تو ,ولی ,خونه ,بود که ,بود و ,می بینم ,مدت ها ,بعد مدت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها