محل تبلیغات شما
هرشب که چشام سنگین میشه و میرم که بخوابم چیزایی که باید حتماً یه روزی تو وبلاگم بنویسم تو ذهنم مرور میشه . اولویت بندی میشه . اول این بعد اون ، بعد اون یکی . همه ی حرف هایی که هیچ وقت گفته نشده . جایی برای گفتنش نبوده .  فرصتش پیش نیومده یا کسی نبوده . حرف امشب و دیشب هم نیست . سالهای سال  ِ . شاید از قبل اینکه وبلاگ نویس باشم می دونستم که این حرفا برای اینکه تو دل بمونه نیست ، برای به اشتراک گذاشتن ِ . حتی جایی که خواننده ش فقط خودت باشی . تنها کسی که باهاش درددل می کنم و از غم و شادیم می گم خداس . ولی یه چیزایی هست فراتر از غم ِ بالاتر از شادی . ولی در عین حال یه چیز ِ خیلی عادی و پیش پاافتاده تو روزمرگی های زندگیت . چیزی که خدا داره می بینه . تو نمیری برا کسی که تو یه سفر باهاته خاطره تعریف کنی که؟ میری؟ مجبوری حرفاتو ، یه جایی شبیه دیوار بنویسی .

اصلاً فازم فاز غم نیست ها . یا حتی فاز شکست عشقی که هیچ وقت ِ خدا از مُد نمیوفته !

ذاتاً آدمی که تیریپ ِ غم برداره هم نیستم . راستش حتی نمی تونم رو اتفاق غمباری تمرکز کنم ! تو غم انگیزترین لحظه های زندگیم با یه سوژه خندیدم ! یا حتی سیو ش کردم برای روزی که حالم بهتر شد تا وسیله ی قلقک م بشه  ! من نمی تونم زیادی به چیزی گیر بدم ! اینقدر بهش فکر کنم که حال ِ زندگی کردن نداشته باشم .

خیلی وقته حرفام مگو شده . حس می کنم نباید بگم . باید زمینو بکنم و چال ِ ش کنم . باید چالش کنم و هرچند وقت یک بار برم براش فاتحه بخونم !

اینقدر مگو که فکر می کنم تا الانشم زیادی گفتم !

حرفامو به من پس بدید !

به جمع مردم ِ تنها خوش آمدی

پاییز ِ نود و هشت دوست داشتنی به جز آذر

حرفامو به من پس بدید !!

ِ ,کنم ,تو ,یه ,غم ,میشه ,می کنم ,که هیچ ,بعد اون ,نمی تونم ,کنم و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بحث در ادبیات عربی در آغاز کلام بود و کلام نزد خدا بود . روز های من